Tanham Bezarid

Saleck
4 years ago 519K 18K

ته خیابون امام یه کوچه ی دراز

که پایین شهر خوده پایین شهر بود

یه پسرکی رشد کرد و خودشو شناخت

ولی دنیای دوره اون که باهاش قهر بود

و همه بد تا میکردن و ابرو خم نکرد

خیلی زود چشیدش طعم سرد و گرمه روزگار

درد رو رنج کرد سیاهیه روی کاغذش

سعی کرد خوب باشه و به بدیا وا نده

که سفت چسبید یقشو چاکراشو بستش

هنوز زندگی نکرده شده از زندگی خسته

ترسش همینه بمیره نبینه لبخند

رو لبای پدرش که دست و پاش و بستن

و گفتن کار کن تا پیرشی هیشکی نی

پشی بینی بکنه که فردات چی میشه 

بگو سنگ صبوره غم درداش کی میشه

لعنت به کله این دنیای کلیشه 

باکی ندارم از گم شدن تو لابلای تاریخ

ازم یاد نکن گاهی شدم یه خط موازی

دور از دنیای تو و کله آدمای توش

من و با خودم تنهاییام تنهام بذارید

چون چپ نگام میکنید و بد صدام میکنید

هرچقد میدویدش پاهام از دوباره میبرید

زخم زبونتون و صرف کنم مو به مو

کرده و نکردم و که قضاوتم میکنید

من سفید و سیاه نکردم واسه ی هزاری

کلمات و ریتم دادم واسه دلم با بیت

من همینم یه رپر بی فلو و ساده

من و با خودم سادگیام تنهام بذارید

چون زبونم سرخه و سرم سبزه

حتی قبره این تنم و یه قلم کنده 

بود اون پسره کوچه ی دراز منم

کور خوند ولی گوشه ی کلاس نرفت

همیشه آماده بود جواب پس بده

خوب خوند ولی کسی سوال نکرد

ته خیابون امام یه کوچه ی دراز

که پایین شهر خوده پایین شهر بود

یه پسرکی رشد کرد و خودشو شناخت

ولی دنیای دوره اون که باهاش قهر بود

واسه اون یکی آسمونش سنگاشم بارید

کشیده رو اسمش خطاشم باریک

نه اون جای شماش نه شما جای اون

اگه بد بودش بد باشید تنهاش بذارید