05.Saleck – Sarbar Ft. Naaji
Verse 1 Saleck
کاردارو بزنید که خونمم کشیدم
بگید بیان بگید رو تنم بشینن
بگید بیان بگید جونمم بگیرن
من رفتنامو اومدم شما بگین رفت
سربارم سربار و صدام شده سرسام
یه اتاق و رفتم من با خودم کلنجار
بگید ببینم جایه کدومتون تنگه
اراده کنید تا من بلند بشم از جام
یا همینجا خاکم کنید و بنویسید گمنام
ااز روم رد بشید حاجی بهم بگید بلوار
کی به کیه گوشه موشه ها میشینما
اونم نه یادم نبود اضافیم انگار
هرکی خشتمو برانداز کرد واسش دل میبردم
اهل پیچیدن بودش باهاش فر میخوردم
حقتونو میخورن صداتون در نمیاد
چرا من و زدید من که خونه دل میخوردم
ها چیه ، چتونه آدما
اصلا همتونم خوب مگه دل نداریم ما بدا
به چیتون مینازید به اینکه حالتون بده
آسمون و لمس کردید به زوره یه متا
بزنید زیره پام ، بازم از رو نمی رم
کجای شما مسلمونه اینجا که اذون نمی گن
بعد هر خواب و بیداری توی این زمین لعنتی
زندگی بعد مرگ و دارم هر روز میبینم
ای کاش برگردم به بیست و یک سال پیش
اینبار بجای بندناف خودم رو قیچی کنم
یا که برم یکم جلوتر پیش معلم
بگم آقا اجازه میشه منم زندگی کنم
Verse 2 Naaji
کارد هارو بزنید به این تن بی درنگ
بیشتر بزنید، بیشتر میده رنگ
به پیرهنم که بوی جنگ میده یقه هاش
کاردهارو بزنید که این شر میشه تهش
واسه اوناییکه سقّ زدن ،حقّو
بگید اگه بیام پررنگ میشه سایهها
سیب روی هوا صد معلّق خورد
یکی گاز زدش که زمین بشه جای ما
اصن من از خودت دلگیرم الله
دلگیر از آدمها ،دلگیر از ایّام
ارث رسیده بهم یه نفرین از اجداد
دلگیرم،میفهمی؟بهم میگن سربار
شدم سربار دلهای مشتی
ستونی که نمیریزه با سیلهای وحشی
اومدم از پس شعرهای غمگین
از خستگی پشت پلکهای سنگین
منم ناله های ساز های نا کوک
که زخم پنجهس رو تارهای بازوش
بگو چی دیگه از آسمان ما موند؟
جز خورشید مستترّ و آفتاب خاموش
شده تاریکیها پررنگ تر
حتی سنگهم شدم ولی پتکم زد
اشکم،حرصم،بغضم من
تف بر شهری که پره عقدهم کرد
سالهاس اینجا در به درم
سر به سرم گذاشته چرخ فلک
من سربارم همیشه از بدو عدن
یادم بنداز به خودم سر بزنم
Verse 3 Saleck
تنهایی این نیست که هیچکی نباشه دورت
من تنهام چون هیچکسی درکم نمی کنه
دوست دارم زندگی کنم بگم دروغ
سکه ی یه پولم کنید تا بشم دو رو
یه بارم اضافم رو کشکوله این زمین
اشرف مخلوقات ، ممنونم اوس کریم
که یه تعریف ساختی تا سنگر بگیرم من
میدونید یه وقتایی خندم میگیره از
فکرای الکی دم صبح و قبل خواب
فردارو چی کنم و چی بگم و چی بخوام
اخه نفسامم کهنه است و بوی نا میده
پامم عادت کرده خودش از کوره راه میره
منکه از دنیا بریدم یه تیکه جای تنگ
که اسمم روش مینویسم میشه فقط ماله من
گونه هامم عایقن و اشک پس میزنن
آن مرد آمد و این مرد می رود
شد خلاصه ی کل درسایی که پس دادم
من سربارم آره و سنگم می زنن
شبیهشون نبودم شبیهشون نمی شم
رفتنامو اومدم و درد مونده پیشم