روباه و ملا
ورس یک
رد میشد روباهی از کنار باغ ملا
که دید درختا شدن پر زمیوه دولا
روباه خام قصه که خود رو چیره دید
پرید تو باغ ملا میوه چید و میوه چید
خسته و گرسنه بعد روزی تلخ و سخت
پیدا کرد یه جای خوب تو تن درخت
تا میتونست خورد کرد شیکمو پرتر
سیر شد خداوند روزی رسونو شکر کرد
همینکه قصد ترک این اشیونه کرد !
مانع شد شکم روباهُ اسیر لونه کرد !
آه و داد بیداد کرد مُلا رو مطلع
چماق ب دستش رفت ب سمت و سوی تله
تا به حد مرگ روباهُ ملا کتک زدش
خودش رو زد به مردن ورداره دست ازسرش
تمارض تنها شانس بود واسه زنده موندنش
ملا رفت نماز و سُجده کردش خود رو سرزنش
Hook
خدا ببخش حقی شده پایمال
خدا ببخش زر و پول و پایدار
خدا ببخش باغ و مالُ ثروتم رو
خدا ببخش به من عمر جاودان
ورس ۲
روباه گریخت با تنی خسته شل و پل
رفت ب سمت گله کرد گله از این متل
گفت برادران من زرگ و خون و جان من
حلال خون ملا بشورید لکه ننگ
نداشت روا ب منیه تکه سیب شیخ پیر
نبود جواب من گشنه ضرب و ترک بید
قرار ما طلوع صبح گله حمله ور
بروبید باغ ملا بگیرید حق من
روباه پیر گله کدخدا حیرون
عصا زنان اومد جلو وسط میدون
گفت غرورتون کرده کر و کورتون
کجاست یه فکر منطقی کجاست نبوغتون!؟
اگر به باغ ملا خام شید و حمله ور شید
قول میدم تا صبح فردا هممون قلع و قمع شیم
و تو روباه خاطی خداروشکر کن
زنده ای هنوزم بعد رد خط مرزی
اون داره از ادمی فقط لباسشو
دنیا گُر میگیره برداره نقابشو
من دمم رو دادم از دست تا پخته شم
خامیید و ندیدید تاحالا سلاحشو
اون یه تاجر دروغ محبوب ملت
به راحتی میتونه بره بالا منبر
بگه که گوشت روباه حلال من بعد
بگه که خونشم شراب ناب من بعد
بگه بریدن سرش تو واجباته دین
کور کردن دوچشمش ضد رشک و خشم و کینه
استخون گردنش به سان مهره مار
حبس کردن روباه ثواب من بعد