چل
چم شده چل شدم
فکرم این بود که جهان وطنمه و بیمرزم توی نقشه
چل سالگی یه بلوغ شاعرانهاس که بدنش وطنت شه
بحران ناب هستی تو هیچ کتابی پیدا نمیشه رفیق
بنیان عقل به جایی نمیرسه که شیدا بشه رفیق
تجربهی خام...
تاج زیر پام
تا جا داره پس
من تاجر خاطرههام
من متهم به چل سالگیام
چلّم و بگیر
چم شده چل شدم
چم شده چل شدم
چلچلچهها چل ساله نمیشن
یه نمه نمور بوی نم خاک
گریه ی سنتی توی گوشهی راک
پچپچ پیچیده تو پیچکها
خیابون خط خورده تو کوچهها
چم شده چل شدم
بزن بغل بگیر آدمارو
زیر بگیر عکس ماه رو تو برکهها
جمع کن تیکههای عشقتو از وسط جسد جادهها
چم شده چل شدم
کفشای سرخ بچم رو زمین جامونده خودش کجاست
عکس ازدواج من و تو هم لای لاشهی چمدوناس
من مسؤل رفتن توام و تو مسؤل مرگ موندن من
بیمعرفت جا گذاشتی با مرگت منو با زنده موندنم
حقیقت داشت؟
چل بار چل شدم
ببخش بیتو بیهوا وارث دردهای مشکل شدم
نقش دوم مرد مرده
پای من با تو رو زمین بود پریدی زیر پاهام خالی شد قعر
سقوط واژهی تلخی بود که بعد از تو متعالی شد پر
زندهام؟ خنده وسط داغ
دامن خون چکیده توی باغ
من تو مسیر گیس تو ، ییلاق
نار پوست
سفید و رخشان
رگهای مرصع
کل به کمان تو دل به کمین کلام کتاب
خالی
کافی کام مکرم
کشف کلید معبد پوشالی
نفس سوم
نقش ثلاثی
عتیق
غریق
عجیب
ابلق
چل
بعثت انزال من از گور به گور تا
به شب در چشم تو زلزله پاشید و زمین ترسید
بوسهی آخر چریک
بغض سیانور
نیش فشنگ
خواب خیابون پرید
شلخ
بیتنهاترین غریق لای امواج نگاه مردم
بی تو حالا حال نفسکشیدن نیست
ملتمس زهر گژدم
چم شده چل شدم